-
مهی
چهارشنبه 4 دیماه سال 1392 20:06
-
زمستون فصلِ...
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 02:26
به طرز عجیبی طی دو سه روز قبل به مرگ فکر می کردم. از دیروز با دیدن خبری که آفرین بانو درمورد برادرش نوشته ذهنم اونقدر درهم برهم شده که الان که ساعت دو و نیم نصفه شبه نمی تونم بخوابم. زمستون که شروع می شه یعنی فصل اتفاقات و خاطره بازی های منم شروع می شه. هم خاطره های خوب هم بد. بهترین هاش آشنا شدن من و همسر با همه....
-
شازده همیشه در قلب منی
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 23:17
وقتی روحیه آدم این طوری باشه که دوست داشته باشه عکس بذاره تو وبلاگش با این اوضاعِ بلاگفا ، اونجا تبدیل می شه به بی خاصیت ترین جای دنیا. دلم برای شازده کوچولو تنگه. کاش عصر شازده کوچولو ها هیچ وقت نمی گذشت. بعضی وقتا اینقدر آدم هایی که دور و برم می بینم عجیب می شن که دلم می خواد برم تو صورتشون یه جیغ بنفش بکشم و بگم:...
-
آدمهایی که مهم بودند...
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 10:51
دیدم امروز ۷ آبانه. یادم اومد که تولد دبیر ادبیات دوران راهنمایی من همین روز بود. یکی از آدمایی که توی دوران تحصیل نقطه عطفی بود برای من و زندگیم. از اول که بخوام شروع کنم داستان کلاس اولمه که یه بار تعریفش کردم. اولین نقطه عطف من معلم کلاس اولم بود که من به خاطرش یواشکی از یه کلاس دیگه رفتم تو کلاس ایشون. بعد توی...
-
پاییزانه های من
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 10:50
هر سال با شروع پاییز بهانه گیری های من شروع می شه. دقیقا به پاییز مربوطه حالا دیگه دارم مطمئن می شم. روی میز پر می شه از کارت های بنگاه معاملات ملکی، شماره تلفن و آدرس خونه هایی که قراره بریم ببینیم. برای اینکه خونه رو عوض کنیم. یا پر می شه از اطلاعات مربوط به ماشین های مختلف. گفته بودم که من علی رغم ترسی که از...
-
چه خصوصی هایی تو خوندی و اونی که باید می خوند نخوند...
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 10:50
از اول اشتباه کردم که سرویس بلاگفا رو برای وبلاگ نویسی انتخاب کردم. اما اون چیزی که الان ناراحتم می کنه قطع شدن گاه و بی گاه این سرویس نیست. مشکل اینه که تعداد زیادی از کامنتایی که من برای دوستام میفرستم یا دوستانم برای من، به دست ما نمی رسه. معمولا هم این اتفاق برای کامنتای خصوصی میفته. و نمی شه که به جای کامنت هِی...
-
بدون عنوان، سوز سرمای تنهایی...
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 01:14
خنده دار ترین نکته این جا اینه که روزهای زندگی من رنگیه اما این قالب سیاهه!!! قالب وبلاگ بلاگفام رو که می ذارم کلی ارور می ده. لب و لوچه ام آویزونه. اما خب یه کاریش می کنم دیگه. فقط از تنهایی اینجا خیییییلی می ترسم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 آبانماه سال 1392 10:19
دوست جونا صفحه مدیریت بلاگفا بازم ایراد پیدا کرده. من اینجام.
-
سه شماره
شنبه 4 آبانماه سال 1392 16:39
۱- بعضی رفتارها خاصیت کِش وار دارند. می توان هِی آن رفتارها را کش داد و کش داد. اما درست به همان دلیل وقتی آن کِش رها شود محکم می خورد توی دست یا صورت خود آدم و دادش را در می آورد. ۲- ای کسانی که ایمان آورده اید، در برابر کسانی که آنها را اهلی کرده اید مسوولید. ۳- با سرماخوردگی که ۱۰ روز طول بکشد چه باید کرد؟
-
شربت شجاعتم تموم شده
شنبه 4 آبانماه سال 1392 11:11
مامان از اون آدمای خیلی شجاع بود. از چیزهای معمولی که زنها می ترسن هرگز نمی ترسید. نه از زخم های وحشتناک نه خون نه از تصادف کردن نه سوسک و مارمولک و موش نه تاریکی خیابون، من خیلی شبیه مامانم بودم تا اونجایی که مادر شدم. به جای اینکه شجاع تر بشم ترسوتر شدم. البته ترسو شدن من داستان مفصلی داره که هیچ وقت اینجا ننوشتمش....
-
دیوارهای شیشه ای یا بتنی.... چه فرقی می کند؟
شنبه 4 آبانماه سال 1392 11:05
یادم نیست اسم کتابی از نادر ابراهیمی رو که سالها پیش خونده بودم. دنیایی که همه چیزش شیشه ای بود. آپارتمانی که شیشه ای بود و آدمها می تونستن همدیگه رو ببین. زندگی ها همه به وضوح پیدا بود. اون موقع دنیایی که توی کتاب ازش حرف زده شده بود به نظرم ترسناک اومد. به نظرم ترسناک ترین اتفاق توی دنیا از بین رفتن حس امنیت بود....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آبانماه سال 1392 00:20
مراتب تقدیر تشکر خودمو از بلاگفا به جا میارم که هر بار با گند زدن به اوضاعش باید شیرجه بزنم اینجا.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 خردادماه سال 1392 15:36
امتحان می کنیم. 1 2 3
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 خردادماه سال 1392 15:29
امان از بلاگفا که آدمو وا می داره به کوچ کردن بعد یک سال نوشتن...